عر و تیز. شور و غوغای بی محل. (آنندراج) : بر دماغ حسن چون با دختران ریش خورد عشوه با آن عروگوز از خویش نفرت می کند. ملا فوقی یزدی (از آنندراج). تا کی این کش وفش تقطیع و عروگوز مال غافلی کآخر تو را صد مایه خجلت داده اند. ملا فوقی یزدی (از آنندراج). نگشوده بغیر عروگوزی از وی این کله دراز کرنایی بوده. ملاطغرا (از آنندراج)
عر و تیز. شور و غوغای بی محل. (آنندراج) : بر دماغ حسن چون با دختران ریش خورد عشوه با آن عروگوز از خویش نفرت می کند. ملا فوقی یزدی (از آنندراج). تا کی این کش وفش تقطیع و عروگوز مال غافلی کآخر تو را صد مایه خجلت داده اند. ملا فوقی یزدی (از آنندراج). نگشوده بغیر عروگوزی از وی این کله دراز کرنایی بوده. ملاطغرا (از آنندراج)
سر و صدا و داد و بیداد راه انداختن. هارت و پورت کردن. (از فرهنگ لغات عامیانه). عربده کشیدن و بد حرفی کردن، و آن بر سبیل استهزاء و تمسخر گفته می شود چنانکه گویند: مرتباً داد میزد و عر و تیز می کرد، می پنداشت من از اوترس دارم. (از فرهنگ عوام) ، هیاهو و اشتلم و اظهار خشم کردن. (از یادداشت مرحوم دهخدا)
سر و صدا و داد و بیداد راه انداختن. هارت و پورت کردن. (از فرهنگ لغات عامیانه). عربده کشیدن و بد حرفی کردن، و آن بر سبیل استهزاء و تمسخر گفته می شود چنانکه گویند: مرتباً داد میزد و عر و تیز می کرد، می پنداشت من از اوترس دارم. (از فرهنگ عوام) ، هیاهو و اشتلم و اظهار خشم کردن. (از یادداشت مرحوم دهخدا)